باران نمنم میبارید و قطرههای باران بعد از برخورد به شیشه پنجره شکلهای زیبایی را خلق میکردند.بهوضوح بوی باران حس میشد و احساس خوبی سراسر وجودم را گرفته بود.
بیاختیار لب پنجره رفتم خواستم نفس عمیقی بکشم که ناگهان به خودم آمدم و یادم افتاد که باید بیشتر احتیاط کنم.
مقاله ای با موضوع تجربه من از لژیون مجازی
سایت کنگره 60- مقاله نویسی
باران ,پنجره ,آمدم ,یادم ,ناگهان ,بکشم ,ناگهان به ,که ناگهان ,به خودم ,خودم آمدم ,و یادم
درباره این سایت